رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۹
(گوینده: فعلا نقل و قول عه و افکارشون هم توی کروشه[ ] اس.)
+سر کلاس+
معلم:« سلام بچه ها!!!»
بچه ها:« سلام!!»
معلم:« حالتون چطوره؟ »
بچه ها :« عالیییی!!»
( بچه ان هنوز پس نمی دونن مدرسه یعنی جهنم😂😐)
معلم:« خیلی خب از امروز من مسئول آموزش شما هستم . خانم ....... .»
( فامیلی در دسترس نیست😂 اگه پیشنهادی دارید تو کامنت ها بگید .)
معلم:« خب می تونید از اینجا به نوبت خودتون رو معرفی کنید. خب عزیزم شما اسمت چیه ؟»
+:« من ..... ... . . ... هستم» ( مهم نیست کیه😂)
&:« من هم ..... .... ... هستم.»
@ :« سلام من فیهغیعلازدب هستم»
میتسوری:« من هم کانروجی میتسوری ام.»
شینوبو:« کوچو شینوبو هستم»
توی ذهن میتسوری:[ نمی دونستم فامیلیش کوچوعه . ]
توی ذهن شینوبو:[ کانروجی؟ امکان داره میتسوری هم تناسخ پیدا کـــ . نه نه امکان نداره فقط فامیلی هاشون و اسماشون شبیه به هم دیگه اس]
معلم :«شما ، نفر آخر . لطفاً خودت رو معرفی کن عزیزم»
° :« من تومیوکا گیو ام»
میتسوری و شینوبو ( همزمان):« هاا؟؟؟!»
معلم:«خیلی خب بچه ها حالا می تونید از هم دیگه سوال بپرسید و بیشتر آشنا بشید!»
میتسوری:« خب...... میگم تو چند سالته؟»
شینوبو:« من هیجـــــــــــ یعنی ۴ سالمه😁 تو چی ؟ »
میتسوری:« منم ۴ سالمه.»
میتسوری:[ هوفففففف. نزدیک بود بگم نوزده سالمه هاااا]
شینوبو:« خب تو چه خوراکی رو خیلی دوست داری؟ من آبنبات چوبی و دانگو دوست دارم.»
میتسوری:« منم موچی ساکورا و دانگو دوست دارم😅 چه جالب که هر دومون یه چیز دوست داریم .. مگه نه؟»
شینوبو:« اوه آره خیلی جالبه..... خب برای سرگرمی معمولا چی کار میکنی ؟»
میتسوری:« خب..... معمولا خوراکی می خورم یا فیلم می بینم .... تو چی؟»
شینوبو:[ خودشه بالاخره فرصت پیش اومد!]
شینوبو:«من بعضی اوقات به عکس های مانگا و کامیک ها نگاه می کنم.... اوووه الان هم به مانگا با خودم آوردم!»
میتسوری:« عه خب منم آوردم... هه هه خیلی جالبه!»
معلم :« خب حالا چطوره باهم اعداد رو یاد بگیریم؟ کسی بلده بشمره؟ اگه بلدین دستتون رو ببرید بالا!»
شینوبو:[ اگه بلد باشم مشکلی نداره اما بهتره که فقط تا ده بگم چون اینجوری یکم عجیب میشه]
میتسوری:[ بهتره بین عدد هایی که میگم چند تا رو هم اشتباه بگم که مشکوک نشن]
معلم:« خب تو ! اسمت میتسوری بود دیگه؟ بشمار ببینم.»
میتسوری:« ایچ. نی . سان. شی.روکـ ـــــــ.»
معلم:« عزیزم بعد از-شی ـ روک- نیست -گو- عه»
میتسوری:« گو. روک .شیچ . هاچ . کیو. جیو!»
معلم :«آفرین! حالا نوبت توعه»
شینوبو:« خب من فقط چند تا رو بلدم: ایچ نی سان شی گو روک . خب تا همینجا بلدم👀»
معلم:« خیلی عالیه دیگه کی بلده؟ آها خب فاخللیترنوک بودی دیگه؟ بگو .»
ادامه دارد...
+سر کلاس+
معلم:« سلام بچه ها!!!»
بچه ها:« سلام!!»
معلم:« حالتون چطوره؟ »
بچه ها :« عالیییی!!»
( بچه ان هنوز پس نمی دونن مدرسه یعنی جهنم😂😐)
معلم:« خیلی خب از امروز من مسئول آموزش شما هستم . خانم ....... .»
( فامیلی در دسترس نیست😂 اگه پیشنهادی دارید تو کامنت ها بگید .)
معلم:« خب می تونید از اینجا به نوبت خودتون رو معرفی کنید. خب عزیزم شما اسمت چیه ؟»
+:« من ..... ... . . ... هستم» ( مهم نیست کیه😂)
&:« من هم ..... .... ... هستم.»
@ :« سلام من فیهغیعلازدب هستم»
میتسوری:« من هم کانروجی میتسوری ام.»
شینوبو:« کوچو شینوبو هستم»
توی ذهن میتسوری:[ نمی دونستم فامیلیش کوچوعه . ]
توی ذهن شینوبو:[ کانروجی؟ امکان داره میتسوری هم تناسخ پیدا کـــ . نه نه امکان نداره فقط فامیلی هاشون و اسماشون شبیه به هم دیگه اس]
معلم :«شما ، نفر آخر . لطفاً خودت رو معرفی کن عزیزم»
° :« من تومیوکا گیو ام»
میتسوری و شینوبو ( همزمان):« هاا؟؟؟!»
معلم:«خیلی خب بچه ها حالا می تونید از هم دیگه سوال بپرسید و بیشتر آشنا بشید!»
میتسوری:« خب...... میگم تو چند سالته؟»
شینوبو:« من هیجـــــــــــ یعنی ۴ سالمه😁 تو چی ؟ »
میتسوری:« منم ۴ سالمه.»
میتسوری:[ هوفففففف. نزدیک بود بگم نوزده سالمه هاااا]
شینوبو:« خب تو چه خوراکی رو خیلی دوست داری؟ من آبنبات چوبی و دانگو دوست دارم.»
میتسوری:« منم موچی ساکورا و دانگو دوست دارم😅 چه جالب که هر دومون یه چیز دوست داریم .. مگه نه؟»
شینوبو:« اوه آره خیلی جالبه..... خب برای سرگرمی معمولا چی کار میکنی ؟»
میتسوری:« خب..... معمولا خوراکی می خورم یا فیلم می بینم .... تو چی؟»
شینوبو:[ خودشه بالاخره فرصت پیش اومد!]
شینوبو:«من بعضی اوقات به عکس های مانگا و کامیک ها نگاه می کنم.... اوووه الان هم به مانگا با خودم آوردم!»
میتسوری:« عه خب منم آوردم... هه هه خیلی جالبه!»
معلم :« خب حالا چطوره باهم اعداد رو یاد بگیریم؟ کسی بلده بشمره؟ اگه بلدین دستتون رو ببرید بالا!»
شینوبو:[ اگه بلد باشم مشکلی نداره اما بهتره که فقط تا ده بگم چون اینجوری یکم عجیب میشه]
میتسوری:[ بهتره بین عدد هایی که میگم چند تا رو هم اشتباه بگم که مشکوک نشن]
معلم:« خب تو ! اسمت میتسوری بود دیگه؟ بشمار ببینم.»
میتسوری:« ایچ. نی . سان. شی.روکـ ـــــــ.»
معلم:« عزیزم بعد از-شی ـ روک- نیست -گو- عه»
میتسوری:« گو. روک .شیچ . هاچ . کیو. جیو!»
معلم :«آفرین! حالا نوبت توعه»
شینوبو:« خب من فقط چند تا رو بلدم: ایچ نی سان شی گو روک . خب تا همینجا بلدم👀»
معلم:« خیلی عالیه دیگه کی بلده؟ آها خب فاخللیترنوک بودی دیگه؟ بگو .»
ادامه دارد...
- ۱۱.۳k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط